[فعل]

to bite back

/baɪt bæk/
فعل ناگذر
[گذشته: bit back] [گذشته: bit back] [گذشته کامل: bitten back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انتقام گرفتن تلافی کردن

  • 1.The election was a chance for the people to bite back at the government.
    1. انتخابات فرصتی برای مردم بود تا از دولت انتقام بگیرند.

2 فرو بردن (خشم و...) جلوی حرف، خنده و... خود را گرفتن

  • 1.She bit back her anger.
    1. او خشمش را فرو برد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان