[اسم]

bleach

/bliʧ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سفیدکننده (ماده شیمیایی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آب ژاول رنگ‌بر
  • 1.how can I get all those stains out of my clothes without bleach?
    1. چطور می‌توانم آن همه لکه را بدون سفیدکننده از روی لباس‌هایم پاک کنم؟
  • 2.Use some bleach on it to kill the germs.
    2. برای کشتن جرم‌ها [میکروب‌ها] از کمی سفیدکننده استفاده کن [برای از بین بردن جرم‌ها روی آن کمی سفیدکننده بریز].
توضیحاتی در رابطه با bleach
bleach به محلولی شیمیایی گفته می‌شود که برای سفیدکردن چیزهای متفاوت از جمله پارچه، سینک و ... استفاده می‌شود. این محلول کاربرد ضدعفونی‌کننده نیز دارد.
[فعل]

to bleach

/bliʧ/
فعل گذرا
[گذشته: bleached] [گذشته: bleached] [گذشته کامل: bleached]

2 سفید کردن کم رنگ کردن [شدن]، رنگ چیزی را بردن (با نور آفتاب یا مواد شیمیایی)

  • 1.a new formula to bleach and brighten clothing.
    1. فرمول جدیدی برای سفید کردن و روشن کردن لباس ها.
  • 2.She bleaches her hair blonde.
    2. او مو هایش را به رنگ بلوند (طلایی) کم رنگ می کند.
  • 3.the blinds had been bleached by the sun.
    3. (رنگ) پرده ها توسط (نور) خورشید کم رنگ شده است [خورشید رنگ پرده ها را برده است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان