Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سفیدکننده (ماده شیمیایی)
2 . سفید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bleach
/bliʧ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سفیدکننده (ماده شیمیایی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب ژاول
رنگبر
1.how can I get all those stains out of my clothes without bleach?
1. چطور میتوانم آن همه لکه را بدون سفیدکننده از روی لباسهایم پاک کنم؟
2.Use some bleach on it to kill the germs.
2. برای کشتن جرمها [میکروبها] از کمی سفیدکننده استفاده کن [برای از بین بردن جرمها روی آن کمی سفیدکننده بریز].
توضیحاتی در رابطه با bleach
bleach به محلولی شیمیایی گفته میشود که برای سفیدکردن چیزهای متفاوت از جمله پارچه، سینک و ... استفاده میشود. این محلول کاربرد ضدعفونیکننده نیز دارد.
[فعل]
to bleach
/bliʧ/
فعل گذرا
[گذشته: bleached]
[گذشته: bleached]
[گذشته کامل: bleached]
صرف فعل
2
سفید کردن
کم رنگ کردن [شدن]، رنگ چیزی را بردن (با نور آفتاب یا مواد شیمیایی)
1.a new formula to bleach and brighten clothing.
1. فرمول جدیدی برای سفید کردن و روشن کردن لباس ها.
2.She bleaches her hair blonde.
2. او مو هایش را به رنگ بلوند (طلایی) کم رنگ می کند.
3.the blinds had been bleached by the sun.
3. (رنگ) پرده ها توسط (نور) خورشید کم رنگ شده است [خورشید رنگ پرده ها را برده است].
تصاویر
کلمات نزدیک
blazon
blazing
blazer
blaze up
blaze away
bleached
bleacher
bleachers
bleak
bleakly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان