[اسم]

booth

/buːθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نیمکت (در رستوران)

  • 1.We sat at a booth next to the window.
    1. ما روی نیمکتی کنار پنجره نشستیم.

2 کیوسک غرفه، دکه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دکه غرفه کابین کیوسک
a phone booth
کیوسک تلفن
a voting booth
کیوسک رای‌گیری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان