Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متولدشده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
born
/bɔːrn/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متولدشده
بهدنیا آمده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زاده
متولد
to be born (only used in the passive, without by)
بهدنیا آمدن (فقط بهصورت مجهول و بدون حرف اضافه by)
1. Archie was born in Miami.
1. "آرچی" در میامی بهدنیا آمد.
2. Ellen was born in 1984.
2. "الن" در سال 1984 متولد شد.
to be born into/to something/someone
در ... بهدنیا آمدن
1. He was born to German parents.
1. او فرزند والدین آلمانی است [والدین او آلمانی هستند].
2. I was born into a good family.
2. من در خانوادهای خوب متولد شدم.
3. She was born into a very musical family.
3. او در خانوادهای بسیار اهل موسیقی بهدنیا آمد.
to be born + adj
... بهدنیا آمدن
Her brother was born blind.
برادرش کور بهدنیا آمد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
boring
boredom
bored out of mind
bored
borecole
born and bred
born in the purple
born on the wrong side of the blanket
borrow
borsch
کلمات نزدیک
boris
boring
boric
borer
borehole
born with a silver spoon in one's mouth
born-again christian
boron
borosilicate
borough
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان