Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عرض
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
breadth
/brɛdθ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عرض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پهنا
عرض
مترادف و متضاد
width
1.She estimated the breadth of the lake to be 500 meters.
1. او تخمین زد که عرض دریاچه 500 متر است.
2.We measured the length and breadth of the yard.
2. ما طول و عرض آن حیاط را اندازه گرفتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
breadstuff
breadstick
breadnut
breadline
breadfruit
break
break a leg
break a sweat
break away
break back
کلمات نزدیک
breadstick
breadline
breadfruit
breaded
breadcrumbs
breadthwise
breadwinner
break
break a bone
break a habit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان