[فعل]

to break through

/breɪk θru/
فعل ناگذر
[گذشته: broke through] [گذشته: broke through] [گذشته کامل: broken through]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌زور (از مانعی) عبور کردن

  • 1.Protesters broke through the barriers.
    1. تظاهرکنندگان به زور از حصارها [موانع] عبور کردند.

2 غلبه کردن با موفقیت عبور کردن (از مشکل و...)

مترادف و متضاد overcome
  • 1.I broke through the poverty.
    1. من بر فقر غلبه کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان