Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سخت تلاش کردن
2 . اذیت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
break one's ass
/bɹˈeɪk wˈʌnz ˈæs/
1
سخت تلاش کردن
دهن خود را سرویس کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
bust ass
1.I've been breaking my ass all night long to get this presentation ready for tomorrow's meeting.
1. تمام طول شب داشتم سخت تلاش میکردم تا این ارائه را برای جلسه فردا آماده کنم.
2.She's going to have to break her ass if she wants a job hear.
2. او باید سخت تلاش کند اگر اینجا یک کار میخواهد.
2
اذیت کردن
آزار دادن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
bust ass
harass
1.Quit breaking my ass! I'll get it done eventually!
1. اذیتم نکن! بالاخره تمامش میکنم [انجامش میدهم]!
تصاویر
کلمات نزدیک
bore the ass off
blow smoke up ass
you bet your ass
hand around
bare-assed
have it out with
have around
bust a cap in ass
bust ass
have over
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان