[عبارت]

break one's ass

/bɹˈeɪk wˈʌnz ˈæs/

1 سخت تلاش کردن دهن خود را سرویس کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد bust ass
  • 1.I've been breaking my ass all night long to get this presentation ready for tomorrow's meeting.
    1. تمام طول شب داشتم سخت تلاش می‌کردم تا این ارائه را برای جلسه فردا آماده کنم.
  • 2.She's going to have to break her ass if she wants a job hear.
    2. او باید سخت تلاش کند اگر اینجا یک کار می‌خواهد.

2 اذیت کردن آزار دادن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد bust ass harass
  • 1.Quit breaking my ass! I'll get it done eventually!
    1. اذیتم نکن! بالاخره تمامش می‌کنم [انجامش می‌دهم]!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان