Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهزور (از مانعی) عبور کردن
2 . غلبه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to break through
/breɪk θru/
فعل ناگذر
[گذشته: broke through]
[گذشته: broke through]
[گذشته کامل: broken through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهزور (از مانعی) عبور کردن
1.Protesters broke through the barriers.
1. تظاهرکنندگان به زور از حصارها [موانع] عبور کردند.
2
غلبه کردن
با موفقیت عبور کردن (از مشکل و...)
مترادف و متضاد
overcome
1.I broke through the poverty.
1. من بر فقر غلبه کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
break the mold
break the bank
break the back of the beast
break the back of
break stones
break up
break-in
breakable
breakdown
breakdown lane
کلمات نزدیک
break the world record
break the silence
break the news
break the law
break the ice
break up
break-in
breakable
breakaway
breakdown
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان