Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موی زبر
2 . (ناگهان) ناراحت و خشمگین شدن
3 . راست شدن موی حیوانات (به خاطر ترس یا دفاع)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bristle
/ˈbrɪsl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موی زبر
موی قلم مو
1.the bristles on his chin
1. موهای زبر روی چانه اش
[فعل]
to bristle
/ˈbrɪsl/
فعل ناگذر
[گذشته: bristled]
[گذشته: bristled]
[گذشته کامل: bristled]
صرف فعل
2
(ناگهان) ناراحت و خشمگین شدن
1.He bristled at her rudeness.
1. او به خاطر گستاخی او ناراحت و خشمگین شد.
2.His lies made her bristle with rage.
2. دروغهای او باعث شد او ناگهان بسیار خشمگین شود.
3
راست شدن موی حیوانات (به خاطر ترس یا دفاع)
1.The cat bristled in fear.
1. موی گربه از ترس راست شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
briss
briskness
briskly
brisket
brisken
bristle at
bristle brush
bristle grass
bristle up
bristle-pointed
کلمات نزدیک
briskly
brisket
brisk
bris
briquette
bristling
bristly
bristol
brit
britain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان