[فعل]

to broach

/broʊʧ/
فعل گذرا
[گذشته: broached] [گذشته: broached] [گذشته کامل: broached]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مطرح کردن به موضوعی (برای اولین بار) اشاره کردن

مترادف و متضاد bring up
  • 1.he broached the subject he had been avoiding all evening.
    1. او موضوعی را مطرح کرد که تمام غروب (شب) از آن اجتناب می کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان