[فعل]

to bulge

/bʌlʤ/
فعل ناگذر
[گذشته: bulged] [گذشته: bulged] [گذشته کامل: bulged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برآمده شدن قلمبه شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آماس کردن ورم کردن
  • 1.My stomach is bulging, I have to get some exercise.
    1. شکمم دارد قلمبه می شود، باید کمی ورزش کنم.
[اسم]

bulge

/bʌlʤ/
قابل شمارش

2 برآمدگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آماس برجستگی
  • 1.a bulge in the wall
    1. برآمدگی در دیوار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان