[اسم]

bulk

/bʌlk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حجم فله، انبوه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حجم
  • 1.In fact, the bulk of the book is taken up with criticizing other works.
    1. در حقیقت، حجم زیادی از کتاب را نقد آثار دیگر گرفته است.
  • 2.It was a document of surprising bulk.
    2. آن سندی با حجمی شگفت‌آور بود.
in bulk
فله‌ای
  • The office buys paper in bulk to keep down costs.
    شرکت برای کاهش هزینه‌ها کاغذ را فله‌ای می‌خرد.

2 بخش عمده اکثریت، حجم یا مقدار زیاد

  • 1.It was supposed to be a group project, but I did the bulk of the work.
    1. قرار بود این یک پروژه گروهی باشد، اما من بخش عمده کار را انجام دادم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان