Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حجم
2 . بخش عمده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bulk
/bʌlk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حجم
فله، انبوه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حجم
1.In fact, the bulk of the book is taken up with criticizing other works.
1. در حقیقت، حجم زیادی از کتاب را نقد آثار دیگر گرفته است.
2.It was a document of surprising bulk.
2. آن سندی با حجمی شگفتآور بود.
in bulk
فلهای
The office buys paper in bulk to keep down costs.
شرکت برای کاهش هزینهها کاغذ را فلهای میخرد.
2
بخش عمده
اکثریت، حجم یا مقدار زیاد
1.It was supposed to be a group project, but I did the bulk of the work.
1. قرار بود این یک پروژه گروهی باشد، اما من بخش عمده کار را انجام دادم.
تصاویر
کلمات نزدیک
bulimia
bulgur
bulging
bulge
bulgarian
bulk carrier
bulkhead
bulky
bull
bull market
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان