[عبارت]

by himself

/baɪ hɪmˈsɛlf/

1 به تنهایی تنها، خودش

مترادف و متضاد alone
  • 1.Dad went running by himself.
    1. بابا، به تنهایی برای [به] دویدن رفت.
  • 2.He built the house all by himself.
    2. او، آن خانه را تماما خودش [به تنهایی] ساخت.
  • 3.He did it by himself.
    3. او (خودش) به تنهایی، آن کار را انجام داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان