[اسم]

calf

/kæf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نرمه ساق پا

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساق پا ساق
  • 1.I pulled a muscle in my calf.
    1. ماهیچه نرمه ساقه پایم کشیده شد.

2 گوساله

معادل ها در دیکشنری فارسی: گوساله
  • 1.I hit a calf while driving last year.
    1. پارسال وقتی که در حال رانندگی بودم به گوساله‌ای برخورد کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان