Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نرمه ساق پا
2 . گوساله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
calf
/kæf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نرمه ساق پا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساق پا
ساق
1.I pulled a muscle in my calf.
1. ماهیچه نرمه ساقه پایم کشیده شد.
2
گوساله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوساله
1.I hit a calf while driving last year.
1. پارسال وقتی که در حال رانندگی بودم به گوسالهای برخورد کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
calends
calendar year
calendar month
calendar
caldera
caliber
calibrate
calibration
california
californian
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان