Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آرام
2 . آرام شدن
3 . آرامش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
calm
/kɑm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: calmer]
[حالت عالی: calmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرام
سکون
متین
مترادف و متضاد
relaxed
serene
tranquil
excited
nervous
upset
1.There was no rain that day and the sea was calm.
1. آن روز از باران خبری نبود و دریا آرام بود.
to keep calm
آرام ماندن [آرامش خود را حفظ کردن]
It is important to keep calm in an emergency.
مهم است که در مواقع اورژانسی آرام بمانید [آرامش خود را حفظ کنید].
to remain/stay calm
آرام ماندن/بودن
Try to stay calm - the doctor will be here soon.
سعی کن آرام باشی؛ دکتر بهزودی اینجا خواهد بود [خواهد رسید].
[فعل]
to calm
/kɑm/
فعل ناگذر
[گذشته: calmed]
[گذشته: calmed]
[گذشته کامل: calmed]
صرف فعل
2
آرام شدن
از تبوتاب افتادن، فروکش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرام گرفتن
1.The stock market has calmed after a busy few weeks.
1. بازار سهام پس از چندین هفته پرجنبوجوش آرام شدهاست.
[اسم]
calm
/kɑm/
غیرقابل شمارش
3
آرامش
آسودگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرامی
مترادف و متضاد
composure
tranquillity
anxiety
1.His usual calm deserted him.
1. آرامش معمولش او را ترک گفت [او آرامش معمولش را از دست داد].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
callus shaver
callus
callosity
calliope
calling card
calm after the storm
calm as a toad in the sun
calm down
calming
calmly
کلمات نزدیک
callus
callow
calloused
callous
calliope
calm down
calm water
calming
calmly
calmness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان