Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آرام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to calm down
/kɑm daʊn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: calmed down]
[گذشته: calmed down]
[گذشته کامل: calmed down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آرام کردن
آرام شدن، فرو نشاندن، تسکین دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرام شدن
آرام کردن
آرام گرفتن
1.Calm down, Lily, and tell me what's wrong.
1. آرام باش "لیلی"، و بگو چه شدهاست.
2.She was angry at first but we managed to calm her down.
2. او در ابتدا خشمگین بود، اما توانستیم او را آرام کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
calm
callus
callow
calloused
callous
calm water
calming
calmly
calmness
calomel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان