Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دقت
2 . مراقبت
3 . نگرانی
4 . اهمیت دادن
5 . دوست داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
care
/ker/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دقت
احتیاط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دقت
مبالات
مترادف و متضاد
carefulness
caution
carelessness
1.Great care is needed when choosing a used car.
1. هنگام انتخاب یک خودروی کارکرده، دقت زیادی نیاز است.
with care
با دقت
1. Fragile—handle with care.
1. شکستنی؛ با دقت حمل شود.
2. Wash it with care!
2. با دقت آن را بشویید!
to take care that...
احتیاط کردن که...
Take care that you don't fall.
[دقت] احتیاط کن که نیفتی.
2
مراقبت
نگهداری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مواظبت
مراقبت
مترادف و متضاد
custody
safe keeping
supervision
neglect
skin/hair care products
محصولات مراقبت از پوست/مو
Hair care products are really expensive.
محصولات مراقبت از مو واقعاً گران هستند.
in somebody's care
تحت مراقبت کسی
Teachers are responsible for the children in their care.
معلمان در قبال کودکانی که تحت مراقبتشان هستند، مسئول هستند.
medical/patient care
مراقبت پزشکی/بیمار
Everyone has the right to good medical care regardless of their ability to pay.
هر کسی حق مراقبت پزشکی خوب را دارد، صرف نظر از توانایی او در پرداخت هزینه آن.
3
نگرانی
غصه، دلواپسی
مترادف و متضاد
anxiety
worry
happiness
1.I felt free from the cares of the day as soon as I left the building.
1. به محض اینکه ساختمان را ترک کردم، از نگرانیهای روز احساس رهایی میکردم.
not have a care in the world
هیچ نگرانیای [غصهای] (در دنیا) نداشتن
Sam looked as if he didn't have a care in the world.
بهنظر میرسید که "سم" هیچ نگرانیای نداشت.
[فعل]
to care
/ker/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cared]
[گذشته: cared]
[گذشته کامل: cared]
صرف فعل
4
اهمیت دادن
مهم بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهمیت دادن
مترادف و متضاد
be concerned
mind
1.He threatened to fire me, as if I care!
1. او مرا به اخراج تهدید کرد، انگار برای من اهمیتی دارد!
to care about something/somebody
به چیزی/کسی اهمیت دادن
1. He genuinely cares about his employees.
1. او واقعاً به کارمندانش اهمیت میدهد.
2. She's never cared very much about her appearance.
2. او هرگز به ظاهرش خیلی اهمیت نداده است.
3. They care an awful lot about each other.
3. آنها خیلی به هم اهمیت میدهند.
to care what/whether...
مهم بودن چه/آیا و...
I don't care what he thinks.
برایم مهم نیست او چه فکری میکند.
to care that…
اهمیتی دادن که ...
She doesn't seem to care that he's been married four times before.
او ظاهراً اهمیتی نمیدهد که او قبلاً چهار بار ازدواج کرده است.
5
دوست داشتن
مترادف و متضاد
like
love
dislike
hate
to care for somebody
کسی را دوست داشتن
1. He cared for her more than she realized.
1. او بیشتر از چیزی که او فکر میکرد، دوستش داشت.
2. I knew that Amy still cared for me.
2. میدانستم که "ایمی" هنوز مرا دوست دارد.
[عبارات مرتبط]
to care for
1. دوست داشتن
care home
2. خانه سالمندان
care worker
3. پرستار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cards
cardoon
cardiovascular system
cardiopulmonary resuscitation
cardiologist
care for
career
career ladder
careful
carefully
کلمات نزدیک
cards
cardphone
cardoon
cardiovascular disease
cardiovascular
care for
care home
care worker
careen
career
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان