Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شغل
2 . با سرعت و بدون کنترل به پیش حرکت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
career
/kəˈrɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شغل
حرفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشه
حرفه
مترادف و متضاد
job
occupation
profession
a career in something
حرفهای در چیزی
She hopes to pursue a career in medicine.
او امیدوار است شغلی در پزشکی داشته باشد.
a career as something
حرفهای به عنوان چیزی
What made you decide on a career as a vet?
چه چیزی باعث شد تصمیم بگیری حرفهای به عنوان دامپزشک داشته باشی؟
[فعل]
to career
/kəˈrɪr/
فعل ناگذر
[گذشته: careered]
[گذشته: careered]
[گذشته کامل: careered]
صرف فعل
2
با سرعت و بدون کنترل به پیش حرکت کردن
مترادف و متضاد
careen
تصاویر
کلمات نزدیک
careen
care worker
care home
care for
care
career change
career woman
carefree
carefree childhood
careful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان