Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صندوقدار
2 . از خدمت برکنار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cashier
/kæˈʃɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صندوقدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صندوقدار
1.She is a cashier.
1. او یک صندوقدار است.
[فعل]
to cashier
/kæˈʃɪr/
فعل گذرا
[گذشته: cashiered]
[گذشته: cashiered]
[گذشته کامل: cashiered]
صرف فعل
2
از خدمت برکنار کردن
از ارتش بیرون انداختن
to cashier somebody
کسی را از خدمت برکنار کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
cashew
cashback
cash-and-carry
cash register
cash on the barrel head
cashmere
cashpoint
casing
casino
cask
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان