[اسم]

cast

/kæst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هنرپیشگان بازیگران

a cast list
فهرست هنرپیشگان
the supporting cast
بازیگران نقش مکمل

2 گچ (اندام شکسته)

مترادف و متضاد plaster cast
in a cast
در گچ [گچ گرفته]
  • Her leg's in a cast.
    پای او در گچ است.
[فعل]

to cast

/kæst/
فعل گذرا
[گذشته: cast] [گذشته: cast] [گذشته کامل: cast]

3 انتخاب کردن هنرپیشه

to cast somebody as somebody
کسی را برای نقشی انتخاب کردن
  • He has cast her as an ambitious lawyer in his latest movie.
    او دختر را برای نقش یک وکیل جاه‌طلب در جدیدترین فیلمش انتخاب کرد.
to cast something
برای چیزی هنرپیشه انتخاب کردن
  • The play is being cast in both the US and Britain.
    انتخاب هنرپیشگان نمایش هم از آمریکا و هم از انگلیس خواهد بود.

4 نور تاباندن سایه انداختن

to cast something (over something)
(روی چیزی) سایه انداختن/نور تاباندن
  • 1. The moon cast a white light into the room.
    1. ماه نور سفیدی به داخل اتاق می‌تاباند.
  • 2. The tree cast a shadow over his face.
    2. درخت بر چهره او سایه انداخت.

5 انداختن افکندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: افکندن انداختن ریختن
formal
مترادف و متضاد throw
to cast something
چیزی را انداختن
  • 1. The priceless treasures had been cast into the Nile.
    1. جواهرات گرانبها در رود نیل انداخته شد.
  • 2. They cast anchor at nightfall.
    2. آنها شب هنگام لنگر انداختند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان