1.
I like the competition, because it's interesting to see who can catch the ball and who can't.
1.
من مسابقه را دوست دارم، چون جالب است که ببینیم چه کسی توپ را می گیرد و چه کسی نمیگیرد.
2.
They caught a fish in the river.
2.
آنها یک ماهی از آن رودخانه گرفتند.
3.
Try to catch the ball.
3.
سعی کن توپ را بگیری.
to catch hold of somebody/something
گرفتن کسی/چیزی
He caught hold of her arm.
او بازویش را گرفت.
کاربرد catch به معنای گرفتن
فعل catch به معنای گرفتن به عمل متوقف کردن و گرفتن یک شی در حال حرکت مخصوصا با دست گفته میشود. مثلا:
"‘!Throw me over that towel, will you?’ ‘OK. Catch’" («آن حوله را پرت کن، باشه؟» «باشه. بگیر!»)
فعل catch در یک کاربرد مفهوم گرفتن قطرات مایع موقع افتادن دارد. مثلا:
".The roof was leaking and I had to use a bucket to catch the drips" (سقف داشت چکه میکرد و من مجبور شدم از یک سطل برای گرفتن قطرات آب استفاده کنم.)
2
رسیدن به (وسایل نقلیه)
سوار شدن
مترادف و متضاد
board
get on
get to
make
alight
miss
to catch a train/bus/plane ...
رسیدن به قطار/اتوبوس/هواپیما و...
1.
He catches the 8:30 train into the city every morning.
1.
او هر روز صبح سوار قطار ساعت 8:30 میشود تا به شهر برود.
2.
I got there too late to catch the last bus home.
2.
برای رسیدن به آخرین اتوبوس به سمت خانه، خیلی دیر رسیدم.
کاربرد فعل catch به معنای رسیدن به [وسایل نقلیه]
فعل catch به معنای سر موقع رسیدن برای سوار شدن به اتوبوس، قطار، هواپیما و ... است. مثلا:
".We caught the 12:15 from Oxford" (ما سوار قطار 12:15 از آکسفورد شدیم.)
".I must go—I have a train to catch" (من باید بروم؛ باید به قطارم برسم.)
مترادف و متضاد
become infected with
come down with
get
have
escape
shake off
to catch a disease/illness
بیماری گرفتن
1.
He caught the flu while we were on vacation.
1.
او وقتی در تعطیلات بودیم، آنفولانزا گرفت.
2.
He's caught a cold.
2.
او سرما خوردهاست.
کاربرد فعل catch به معنای بیماری گرفتن
فعل catch به معنای بیماری گرفتن اشاره به مبتلا شدن به یک بیماری دارد که بهصورت "گرفتن" یا "خوردن" در فارسی بهکار میرود. مثلا:
"to catch measles" (سرخک گرفتن)
"to catch a cold" (سرما خوردن)