[فعل]

to catch out

/kæʧ aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: caught out] [گذشته: caught out] [گذشته کامل: caught out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دست کسی را رو کردن مچ کسی را گرفتن

  • 1.They tried to catch her out with a difficult question.
    1. آنها سعی کردند با یک پرسش سخت دستش را رو کنند.

2 غافلگیر کردن (منفی)

  • 1.Even the best whitewater rafters get caught out by the fierce rapids here.
    1. حتی بهترین رودگردهای آب‌های خروشان هم در جریان‌های تند اینجا غافلگیر می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان