Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساییده شدن پوست
2 . آزرده شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chafe
/ʧeɪf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: chafed]
[گذشته: chafed]
[گذشته کامل: chafed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ساییده شدن پوست
رفتن پوست به خاطر ساییدگی
1.Her wrists chafed where the rope had been.
1. مچ دستش، جایی که طناب بسته شده بود، ساییده شده بود.
2
آزرده شدن
صبر خود را از دست دادن، عصبی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرص خوردن
1.Some hunters are chafing under the new restrictions.
1. برخی از شکارچیها دارند به خاطر محدودیتهای زیاد عصبی میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
chador
chadian
chad
chaconne
chacha
chaff
chaffer
chaffinch
chagrin
chai
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان