[اسم]

charter

/tʃˈɑːɹɾɚ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منشور (قانون)

معادل ها در دیکشنری فارسی: منشور
  • 1.The company charter explained that all employees had to pay a tax.
    1. در منشور شرکت توضیح داده شده که تمام کارکنان موظف هستند مالیات بپردازند.

2 اجاره (هواپیما و ...) کرایه

[فعل]

to charter

/tʃˈɑːɹɾɚ/
فعل گذرا
[گذشته: chartered] [گذشته: chartered] [گذشته کامل: chartered]

3 اجاره کردن (هواپیما) دربست کرایه کردن، چارتر کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان