Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تندتند حرف زدن (درباره مسائل بیارزش)
2 . بههم خوردن دندانها ( در اثر ترس یا سرما)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chatter
/ˈʧætər/
فعل ناگذر
[گذشته: chattered]
[گذشته: chattered]
[گذشته کامل: chattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تندتند حرف زدن (درباره مسائل بیارزش)
وراجی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ور زدن
وراجی کردن
1.She was chattering about her holiday.
1. او داشت درباره تعطیلاتش تندتند حرف میزد.
2
بههم خوردن دندانها ( در اثر ترس یا سرما)
1.Her teeth chattered as she was getting dressed.
1. وقتی داشت لباس میپوشید، دندانهایش (از سرما) بههم میخوردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
chattel mortgage
chattel
chatroom
chatoyant
chatline
chatter away
chatterbox
chatterer
chattering
chattering class
کلمات نزدیک
chattels
chattel
chatelaine
chat with friends
chat show
chatterbox
chattering classes
chatty
chaucer
chauffeur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان