[اسم]

cheek

/tʃiːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گونه لپ

معادل ها در دیکشنری فارسی: لپ گونه
  • 1.The tears ran down her cheeks.
    1. اشک‌ها از روی گونه‌هایش پایین آمدند.

2 پررویی رو داشتن، آدم پررو

معادل ها در دیکشنری فارسی: رو گستاخی
  • 1.He had the cheek to ask his ex-girlfriend to babysit for them.
    1. او (آنقدر) پررو بود که از دوست دختر سابقش خواست از بچه‌شان نگهداری کند.
  • 2.What a cheek!
    2. چه آدم پررویی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان