[اسم]

chick

/ʧɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جوجه

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوجو جوجه
  • 1.When I was a kid I had a pet chick.
    1. وقتی بچه بودم یک جوجه خانگی داشتم.

2 دختر

informal
مترادف و متضاد girl
  • 1.Look at that chick over there! She is hot.
    1. یه نگاه به اون دختره بنداز! خیلی جذابه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان