[فعل]

to chop

/tʃɑːp/
فعل گذرا
[گذشته: chopped] [گذشته: chopped] [گذشته کامل: chopped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ریز کردن خرد کردن

مترادف و متضاد cut dice
  • 1.Add the finely chopped onions.
    1. پیازهای خوب ریز شده را اضافه کنید.
  • 2.Chop the carrots up into small pieces.
    2. هویج‌ها را به تکه‌های کوچک خرد کنید.
  • 3.He was chopping wood in the yard.
    3. او داشت در حیاط چوب خرد می‌کرد.
[اسم]

chop

/tʃɑːp/
قابل شمارش

2 گوشت با استخوان

  • 1.A lamb chop
    1. گوشت با استخوان بره
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان