Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرت کردن
2 . بهم زدن (رابطه عاشقانه)
3 . گیره مته
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chuck
/tʃˈʌk/
فعل گذرا
[گذشته: chucked]
[گذشته: chucked]
[گذشته کامل: chucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرت کردن
انداختن
informal
1.He chucked the paper in a drawer.
1. او روزنامه را داخل کشو انداخت.
2
بهم زدن (رابطه عاشقانه)
ول کردن
informal
1.Has he chucked her?
1. آیا او را ول کردهاست؟
[اسم]
chuck
/tʃˈʌk/
قابل شمارش
3
گیره مته
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
chubby
chubbiness
chub
chrysopidae
chrysophyllum cainito
chuck away
chuck out
chuck up
chuckle
chuddar
کلمات نزدیک
chubby
chub
chthonic
chthonian
chrysolite
chuckle
chuff
chuffed
chug
chum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان