[فعل]

to chuck

/tʃˈʌk/
فعل گذرا
[گذشته: chucked] [گذشته: chucked] [گذشته کامل: chucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرت کردن انداختن

informal
  • 1.He chucked the paper in a drawer.
    1. او روزنامه را داخل کشو انداخت.

2 بهم زدن (رابطه عاشقانه) ول کردن

informal
  • 1.Has he chucked her?
    1. آیا او را ول کرده‌است؟
[اسم]

chuck

/tʃˈʌk/
قابل شمارش

3 گیره مته

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان