[اسم]

churn

/ʧɜrn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کره‌گیر

[فعل]

to churn

/ʧɜrn/
فعل گذرا
[گذشته: churned] [گذشته: churned] [گذشته کامل: churned]

2 کره گرفتن

3 خروشیدن کف کردن (مایعات به خاطر تکان شدید)

  • 1.The water was churning beneath the huge ship.
    1. آب زیر کشتی غول‌پیکر می‌خروشید.

4 (دل) آشوب بودن دلواپس بودن

  • 1.My stomach churned as the names were read out.
    1. وقتی اسامی را می‌خواندند، دلم آشوب بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان