Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهگردش درآوردن
2 . پخش شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to circulate
/ˈsɜrkjəˌleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: circulated]
[گذشته: circulated]
[گذشته کامل: circulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهگردش درآوردن
گردش کردن، چرخیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جریان داشتن
مترادف و متضاد
flow
go round
spread
1.A fan may circulate the air in summer, but it doesn't cool it.
1. پنکه ممکن است در تابستان هوا را به گردش درآورد، ولی آن را خنک نمیکند.
2.Hot water circulates through the pipes in the building, keeping the room warm.
2. آب داغ درون لولههای ساختمان گردش میکند و اتاق را گرم نگه میدارد.
3.My father circulated among the guests at the party and made them feel comfortable.
3. پدرم در میان مهمانان میچرخید و کاری میکرد آنها احساس راحتی بکنند.
2
پخش شدن
منتشر شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاعه یافتن
1.The gossip circulated quickly through the small town.
1. آن شایعه به سرعت در آن شهر کوچک پخش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
circularly
circular
circuitry
circuitous
circuit-rider
circulation
circulatory system
circumambient
circumambulate
circumcise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان