[فعل]

to circulate

/ˈsɜrkjəˌleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: circulated] [گذشته: circulated] [گذشته کامل: circulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌گردش درآوردن گردش کردن، چرخیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جریان داشتن
مترادف و متضاد flow go round spread
  • 1.A fan may circulate the air in summer, but it doesn't cool it.
    1. پنکه ممکن است در تابستان هوا را به گردش درآورد، ولی آن را خنک نمی‌کند.
  • 2.Hot water circulates through the pipes in the building, keeping the room warm.
    2. آب داغ درون لوله‌های ساختمان گردش می‌کند و اتاق را گرم نگه می‌دارد.
  • 3.My father circulated among the guests at the party and made them feel comfortable.
    3. پدرم در میان مهمانان می‌چرخید و کاری می‌کرد آنها احساس راحتی بکنند.

2 پخش شدن منتشر شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اشاعه یافتن
  • 1.The gossip circulated quickly through the small town.
    1. آن شایعه به سرعت در آن شهر کوچک پخش شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان