[اسم]

clergy

/ˈklɜrʤi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روحانیون کشیش‌ها

معادل ها در دیکشنری فارسی: روحانیت روحانیون
مترادف و متضاد churchmen clergymen ministry priests
  • 1.All the local clergy were asked to attend the ceremony.
    1. از تمام روحانیون دعوت شد که در مراسم شرکت کنند.
  • 2.We try never to hinder the clergy as they perform their sacred tasks.
    2. هنگامی که روحانیون در حال انجام وظایف مقدسشان هستند، تلاش می‌کنیم هرگز مانع آنها نشویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان