Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روحانیون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
clergy
/ˈklɜrʤi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روحانیون
کشیشها
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روحانیت
روحانیون
مترادف و متضاد
churchmen
clergymen
ministry
priests
1.All the local clergy were asked to attend the ceremony.
1. از تمام روحانیون دعوت شد که در مراسم شرکت کنند.
2.We try never to hinder the clergy as they perform their sacred tasks.
2. هنگامی که روحانیون در حال انجام وظایف مقدسشان هستند، تلاش میکنیم هرگز مانع آنها نشویم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clenched fist
clench
clementine
clef
cleaver
clergyman
clerid
clerid beetle
clerk
clerking
کلمات نزدیک
cleopatra
clench
clementine
clemency
clematis
clergyman
clergywoman
cleric
clerical
clerisy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان