[اسم]

coalition

/ˌkoʊəˈlɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ائتلاف پیوستگی، اتحاد (موقت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ائتلاف ائتلافی
  • 1.The companies formed a coalition to make trade less expensive.
    1. شرکت‌ها ائتلافی تشکیل دادند که تجارت را کم هزینه‌تر سازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان