[اسم]

cobble

/kˈɑːbəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قلوه‌سنگ سنگفرش

معادل ها در دیکشنری فارسی: سنگفرش
[فعل]

to cobble

/kˈɑːbəl/
فعل ناگذر
[گذشته: cobbled] [گذشته: cobbled] [گذشته کامل: cobbled]

2 سرهم کردن

  • 1.The film was cobbled together from two separate stories.
    1. فیلم از دو داستان مجزا سرهم شده بود.

3 سنگفرش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سنگفرش کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان