Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تصادف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
collision
/kəˈlɪʒən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تصادف
برخورد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برخورد
تصادف
تصادم
مترادف و متضاد
crash
1.The driver of the car was killed in the collision.
1. راننده این اتومبیل در تصادف کشته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
collins
colline
collimation
colligate
colliery
collocate
collocation
collodion
colloid
collop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان