[فعل]

to collude

/kəˈluːd/
فعل گذرا
[گذشته: colluded] [گذشته: colluded] [گذشته کامل: colluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همدست شدن همکاری کردن، تبانی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زد و بند کردن تبانی کردن سازش کردن
  • 1.Several people had colluded in the murder.
    1. چندین نفر در قتل همدست بودند.
  • 2.The president accused his opponents of colluding with foreigners.
    2. رئیس جمهور معاونش را متهم به همکاری با خارجی ها کرد.
  • 3.They colluded with terrorists to overthrow the government.
    3. آنها با تروریست ها همدست شدند تا دولت را براندازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان