Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همدست شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to collude
/kəˈluːd/
فعل گذرا
[گذشته: colluded]
[گذشته: colluded]
[گذشته کامل: colluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همدست شدن
همکاری کردن، تبانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زد و بند کردن
تبانی کردن
سازش کردن
1.Several people had colluded in the murder.
1. چندین نفر در قتل همدست بودند.
2.The president accused his opponents of colluding with foreigners.
2. رئیس جمهور معاونش را متهم به همکاری با خارجی ها کرد.
3.They colluded with terrorists to overthrow the government.
3. آنها با تروریست ها همدست شدند تا دولت را براندازند.
تصاویر
کلمات نزدیک
colloquy
colloquium
colloquially
colloquialism
colloquial
collusion
cologne
colombia
colombian
colon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان