[اسم]

commentator

/ˈkɑːmənteɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مفسر منتقد، حاشیه‌نویس

معادل ها در دیکشنری فارسی: مفسر
مترادف و متضاد critic
a political commentator
مفسر مسایل سیاسی

2 گزارشگر

معادل ها در دیکشنری فارسی: مفسر ورزشی گزارشگر
  • 1.He was a BBC television commentator for twenty-five years.
    1. او به مدت 25 سال، گزارشگر تلویزیونی (شبکه) بی‌بی‌سی بود.
a sports commentator
یک گزارشگر ورزشی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان