[اسم]

commercial

/kəˈmɜr.ʃəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیام بازرگانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آگهی تلویزیون پیام بازرگانی
مترادف و متضاد ad advertisement promotion
  • 1.I turn the sound off during the commercials.
    1. هنگام پیام‌های بازرگانی صدا را قطع می‌کنم.
commercial break
پیام بازرگانی
  • They were shown in the commercial break of the 10 p.m.
    آنها را در پیام بازرگانی ساعت 10 شب نشان داده شدند.
[صفت]

commercial

/kəˈmɜr.ʃəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more promising] [حالت عالی: most promising]

2 بازرگانی تجاری، تجارتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتفاعی بازرگانی تجارتی تجاری
  • 1.a commercial organization
    1. یک سازمان بازرگانی
  • 2.The commercial future of the company looks very promising.
    2. آینده تجاری شرکت به نظر خیلی امیدوار کننده می‌رسد.
commercial success/failure
موفقیت/شکست تجاری
  • The film was a huge commercial success.
    فیلم یک موفقیت تجاری عظیم بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان