[فعل]

to confiscate

/ˈkɑːnfɪskeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: confiscated] [گذشته: confiscated] [گذشته کامل: confiscated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 توقیف کردن تصاحب کردن

  • 1.The teacher threatened to confiscate their phones if they kept using them in class.
    1. معلم تهدید کرد که گوشی های همراه آنها را توقیف خواهد کرد، اگر دانش آموزان به استفاده از آن ها ادامه دهند.
  • 2.They confiscated their lands after the war.
    2. آنها زمین های آنان را پس از جنگ تصاحب کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان