Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرهیزکاری (بخصوص از روابط جنسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
continence
/ˈkɒntɪnəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرهیزکاری (بخصوص از روابط جنسی)
خویشتن داری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرهیزگاری
مترادف و متضاد
abstinence
1.my little girl believes in continence.
1. دختر کوچولوی من به پرهیزکاری اعتقاد دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
contiguous
contiguity
context
contestation
contestant
continent
continental
continental breakfast
continental climate
continental shelf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان