[فعل]

to cope

/koʊp/
فعل ناگذر
[گذشته: coped] [گذشته: coped] [گذشته کامل: coped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از پس (چیزی یا کسی) برآمدن تحمل کردن، ساختن (با وضع و ...)

مترادف و متضاد endure handle manage
  • 1.Desert plants are adapted to cope with extreme heat.
    1. گیاهان بیابانی خودشان را وفق داده‌اند تا گرمای شدید را تحمل کنند.
  • 2.He wasn't able to cope with the stresses and strains of the job.
    2. او نتوانست از پس استرس و فشارهای شغل بر آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان