[صفت]

coy

/kɔɪ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: coyer] [حالت عالی: coyest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تودار مخفی‌کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: محجوب ماخوذ به حیا
  • 1.He is coy about his age.
    1. او راجع به (گفتن) سنش تودار است.
  • 2.The company is coy about revealing its profits.
    2. شرکت درباره آشکار کردن سودش مخفی‌کار است.

2 به ظاهر خجالتی به ظاهر معصوم، پرناز و عشوه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اَدایی
  • 1.She gave him a rather coy look.
    1. او نگاهی پرناز و عشوه به او کرد.
  • 2.She gave me a coy smile.
    2. او لبخندی (به ظاهر) معصومانه به او زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان