Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به چیزی زدن (با خودرو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to crash into
/kræʃ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: crashed into]
[گذشته: crashed into]
[گذشته کامل: crashed into]
صرف فعل
1
به چیزی زدن (با خودرو)
با چیزی تصادف کردن
1.A truck went out of control and crashed into the back of a bus.
1. یک کامیون کنترلش را از دست داد و به عقب یک اتوبوس زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
crash helmet
crash course
crash barrier
crash
crapulous
crash-dive
crash-land
crash-landing
crash-test
crash-test dummy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان