[فعل]

to crawl

/krɔl/
فعل ناگذر
[گذشته: crawled] [گذشته: crawled] [گذشته کامل: crawled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چهاردست‌وپا راه رفتن خزیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خزیدن
مترادف و متضاد creep
  • 1.Our baby is just starting to crawl.
    1. بچه ما به تازگی شروع به چهاردست‌وپا راه رفتن کرده‌است.
  • 2.She crawled under the fence.
    2. او چهاردست‌وپا به زیر حصار رفت.

2 به‌آهستگی حرکت کردن کند پیش رفتن

  • 1.The traffic was crawling along.
    1. ترافیک داشت به‌آهستگی حرکت می‌کرد.
  • 2.The weeks crawled by.
    2. هفته‌ها به‌کندی پیش رفتند.
[اسم]

crawl

/krɔl/
غیرقابل شمارش

3 کرال (شنا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شنای کرال کرال
  • 1.she could do the crawl.
    1. او می توانست کرال انجام دهد [شنا کند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان