[فعل]

to crave

/kreɪv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: craved] [گذشته: craved] [گذشته کامل: craved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طلب کردن خواستن، هوس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هوس چیزی کردن میل داشتن له‌له زدن
مترادف و متضاد desire long for
  • 1.She has always craved excitement.
    1. او همیشه طالب هیجان بود.
  • 2.to crave sweet food
    2. هوس غذای شیرین کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان