[اسم]

criminal

/ˈkrɪmɪnl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجرم جانی

مترادف و متضاد culprit lawbreaker offender wrongdoer
  • 1.a violent criminal
    1. یک مجرم خطرناک
  • 2.He is an ex-criminal.
    2. او یک مجرم سابق است [او قبلا مجرم بوده است].
  • 3.how can you trust that criminal?
    3. چطور می‌توانید به آن مجرم اعتماد کنید؟
[صفت]

criminal

/ˈkrɪmɪnl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more criminal] [حالت عالی: most criminal]

2 جنایی کیفری، مجرمانه، تبهکارانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبهکارانه جنایتکارانه جنایی
  • 1.I didn't know he had a criminal record.
    1. نمی‌دانستم که او سابقه کیفری دارد.
a criminal act
عملی مجرمانه [جرم]
a criminal investigation
بازرسی جنایی
criminal law
قانون کیفری [حقوق جزا]

3 اسفناک تأسف‌آور، مضحک، شرم‌آور

مترادف و متضاد wicked
  • 1.It seems criminal that teachers are paid so little money.
    1. به نظر تأسف‌آور می‌آید که به معلم‌ها این‌قدر حقوق کمی پرداخت می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان