[فعل]

to crystallize

/kɹˈɪstəlˌaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: crystallized] [گذشته: crystallized] [گذشته کامل: crystallized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بلوری شدن متبلور شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: متبلور شدن
  • 1.The salt crystallizes as the water evaporates.
    1. نمک هنگم تبخیر شدن آب بلوری می‌شود [تبدیل به بلور می‌شود].

2 شکل گرفتن مشخص و آشکار شدن

  • 1.Our ideas began to crystallize into a definite plan.
    1. ایده‌های ما شروع به شکل گرفتن و تبدیل شدن به یک برنامه مشخص شدند.

3 کریستالیزه کردن میوه میوه آب‌نباتی درست کردن (جابه‌جا کردن آب میوه با محلول شکر)

4 بلوری کردن متبلور کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: متبلور کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان