[اسم]

curve

/kɜːrv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انحنا منحنی، خم

معادل ها در دیکشنری فارسی: انحنا خم منحنی قوس
a curve in the road
انحنایی [خمی] در جاده
Sine curve
منحنی سینوسی

2 پرتاب قوس‌دار (بیسبال)

مترادف و متضاد Curveball
[فعل]

to curve

/kɜːrv/
فعل گذرا
[گذشته: curved] [گذشته: curved] [گذشته کامل: curved]

3 خم کردن منحنی کردن

مترادف و متضاد bend
to curve a pipe
خم کردن یک لوله

4 پیچیدن خم شدن

  • 1.The road curves to the right.
    1. جاده به سمت راست می‌پیچد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان