Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بالشتک (مبل)
2 . لبه داخلی میز بیلیارد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cushion
/ˈkʊʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بالشتک (مبل)
کوسن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالشتک
پشتی
دشکچه
نازبالش
مخده
کوسن
مترادف و متضاد
bolster
pillow
1.Change the cushions.
1. بالشتکها را عوض کن.
2
لبه داخلی میز بیلیارد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
curvy
curving
curved shape
curved sectional sofa
curved
cushy
cuspid
cuss
custard
custard apple
کلمات نزدیک
curvilinear
curvet
curved
curve
curvature
cushioned
cushy
cuspidor
cuss
custard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان