[اسم]

daydream

/ˈdeɪˌdrim/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواب و خیال رویا

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواب و خیال
  • 1.She stared out of the window, lost in a daydream.
    1. او غرق در خواب و خیال از پنجره به بیرون خیره شد.
[فعل]

to daydream

/ˈdeɪˌdrim/
فعل گذرا
[گذشته: daydreamed] [گذشته: daydreamed] [گذشته کامل: daydreamed]

2 خیال پردازی کردن خیال بافی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیال بافتن خیالبافی کردن
  • 1.Stop daydreaming and get back to work!
    1. دست از خیال پردازی بردار و برگرد سر کارت!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان